زمان بی توجه به ما میگذرد ومن درپی ثانیه ها ودقایقی که به تو فکر کرده ام گم شده ام.
دیگر ازدستم دررفته است حساب محبت های من و بی مهری های تو، حساب غم هایم غم هایی که با وجود تواز صحنه ی روزگار دلم محو میشوند تویی که حتی یک نگاه عاشقانه رابه سوی دلی که به سویت پر میکشد دریغ میکنی،
تویی که عشق را درچشمانم میبینی و آن راانکار میکنی،
تویی که درخت عشقت آنچنان درقلبم ریشه دوانده که توفان بی مهریهایت همچو نسیمی است که بر آن می وزد
و حالا تویی که لحظه ای به من وعشق پاکم فکر نمیکنی بگو جواب
تکه های شکسته ی قلبم را چگونه بدهم؟؟؟؟
نظرات شما عزیزان:
|